سایناساینا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

دخترم تمام زندگیم

دختر 1 سال و 1 ماهه ی من

نفس مامان دیگه حسابی بزرگ و خانوم شدی فدات شم. واقعا بزرگ کردن بچه خیلی سخته و باید هزاران بار دست مادرم رو ببوسم که با اون همه سختی و نبود امکانات منو بزرگ کرد. حالا میفهمم اون بیخوابی ها دلواپسی ها گذاشتن لقمه دهن خودت تو دهن بچه و هزاران چیز دیگه یعنی چی. مامان جونم خیلی دوستت دارم.   دختر کوچولوم سختی های بزرگ شدن توهم خیلی کمتر شده.هرچند همه ی سختی ها با شیرینی همراه بود اما حالا دیگه داری کم کم مستقل میشی. از اون شب که بابایی گفت یه قدم راه رفتی در حاله تمرینی و الان دیگه سه چهار قدم میری و میوفتی تنبل مامان. بای بای کردنم جدیدا یاد گرفتی شاید حدود یه هفته و وقتی خونه مادرجون میریم و میخوایم بیایم خونم...
19 بهمن 1392

یکی یدونه

دختر ناز مامان از صبح تولدت بهترین هدیه رو به من دادی صبح روز تولدت مامان جون زودتر بیدار شدم که کارامو کنم تا شما خوشگل خانوم خوابیدی که بیدار شدی. منم اومدم کنارت دراز کشیدم که بخوابی.اومدی بغلم و سرت و گذاشتی رو دستم و دو ساعت کامل باهم اونطوری خوابیدیم. از اون به بعد دیگه شبا وقت خوابت بشه شیرتو میخوری و کنارم دراز میکشی.منم نازت میکنم و بغلت میکنم و میبوسمت تا بخوابی.البته قبل ١٢ اصلا نمیخوابی عشقم   دندون بالاییت یکی دراومد.کناریشم کاملا مشخصه ولی بیرون نیومده هنو.واسه همین مدام غر میزنی و فقط بغل میخوای و میخوای کنارت باشم.   از ٥ شنبه خونه مادری یاد گرفتی یه دستت و داشته باشیم راه میری.(٣ بهمن) ...
5 بهمن 1392
1